مرا ببخش از اینکه خراب شده ام وسط معرکه ی زندگی ات..دو سه باری محترمانه گفته بودی که به هم ربط نداریم و اصلا هیچ حسی در دلت به من نیست اما باور کن دست خودم نبود.یعنی واقعیتش تقصیر خود توست که مهرت تصادفا یک جایی از دلم چسبیده و با هیچ قرص و دارویی درمان نمی شود.حتی وقت هایی که یواشکی توی اتاق بالایی پیک های مشروب را تند تند سر می کشم تا بیخیال تمام دل بستگی های دنیا شوم نمی دانم چرا این الکل لعنتی برعکس عمل می کند و وسط سرخوشی اولین چیزی که مغزم را مور مور می کند خوده تویی..؟ هی گفتم توبه میکنم که این عشق یک طرفه که اتفاقا صاحب هم دارد از سرم بپرد اما بعد هر توبه مثل پیچک های
چسبناک درون قلبم رشد میکرد و ول کنه ماجرا نبود..اصلا چرا هر موقع تلاش کردم از تو دور شوم حس نزدیکی ام به تو بیشتر می شد؟؟نکند کسی مرا سحر و جادو کرده باشد که مدام به هوای تو مثل یک آدم تشنه مرا تا لب چشمه ببرد و آب نخورده برگرداند که بیشتر زجر کش شوم؟؟سحر و جادو از طرف کسی که شاید قبل تر ها مرا دوست داشته و من همان حسی را به او داشتم که تو اکنون به من..؟نکند این حال خراب و دوست داشتن یک طرفه ی من همان چوب خداست که میگویند صدا ندارد و صدای تک تک سلول هایم را در آورده؟ بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 70 تاريخ : جمعه 26 اسفند 1401 ساعت: 13:39